دو دسته تیغم و گردون برهنه ساخت مرا


فسان کشیده بروی زمانه آخت مرا

من آن جهان خیالم که فطرت ازلی


جهان بلبل و گل را شکست و ساخت مرا

می جوان که به پیمانه تو می ریزم


ز راوقی است که جام و سبو گداخت مرا

نفس به سینه گدازم که طایر حرمم


توان ز گرمی آواز من شناخت مرا

شکست کشتی ادراک مرشدان کهن


خوشا کسی که به دریا سفینه ساخت مرا